فرق نمى کند اول نامه سلام باشد یا خداحافظى
وقتى هیچ کدام برای آدمها مهم نیست
اما من مثل آنها فکر نمیکنممهم این است که دلم برایت لک زده استحتی براى نخواستن و شکستن و راندنتتا هواى دوستت دارم ، درعاشقانه هایم مى وزد، طعمِ چشمانِ تو همان عسلى است که خوش طعم ترین حادثه هاى دنیا ، حسرتِ یک ثانیه تجربه کردنش را مى کشندعزیز، دارم ملودیت را با گیتار و چهره ات را با آب رنگ تمرین میکنممی خواهم بنوازمتنقاشى ات کنم شعرهایم که به دلت ننشستبى خبر نباشى بعضی ها عجیب سرزنشم مى کنندفکر مى کنم کمی حسودیشان مى شود که مرا هرچه سنگ مى زنند ، من عاشق تر مى شومآن ها هنوز نمى دانند که همه دیوانگان را نمى شود با سنگ راندبعضى هایشان با سنگ دیوانگیشان چند برابر گل مى کند و مى شکفد و بزرگ مى شودبزرگ عین توعین اسمتبعضی ها خیال مى کنند تو مثل همه اى
بگذار این گونه زندگى کنند ، من خیالم راحت تر است