امشب شوق باریدن دارم
می خواهم ببارم در سرزمین نگاهت
و در اغوش گیرم پونه های خاکی یادت را.
امشب شوق پریدن دارم
می خواهم شاپرکی با شم و در اسمان دلت
به پرواز در ایم و در ابر نفسهایت ارام گیرم.
امشب شوق سوختن دارم
می خواهم خاکستر شوم در اتش اشتیاق دستان
تو و گهگاهی شعله ور شوم با نسیم عشقت.
امشب شوق دریا شدن دارم
می خواهم در دریای وجودت شناور شوم
وبا امواج خواستنت به ساحل چشمانت برسم.
امشب شوق سیراب شدن دارم
می خواهم بر کویر احساسم نظر کنی و
جاری کنی چشمه زلال مهرت را.
امشب شوق وصل دارم
می خواهم برسم به تک نیلوفر مرداب ارزوهایم
می خواهم برسم به اوج خواستن.
برسم به تو.
بمانم با تو....
دوستت دارم
ممنونم از شما که بنده را قابل میدونی و به من سر میزنی
بهترین آرزوها برای شما
موفق و سربلند باشی
=======================
وای ؛ باران باران
شیشه ی پنجره را بَاران شست.
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست.
«حمید مصدق»
سلام میسنا جان
این شعرا که مینویسی از خودتن خیلی احساسی هستن
بله.........مرسی که به کلبه من سر میزنید
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم ان عاشق دیوانه که بودم