در نماز من خم کمان ابرویت به یادم آمد .
حالم به قدری دگرگون شد که محراب به صدا در آمد.
اکنون از من توقع شکیبائی نداشته باش که آن بردباری که تو دیدی همش بر باد رفت.
باده تبدیل به صافی شد و مرغان چمن همه مست شدند
.هنگام عشق و عاشقی شد و کار و اساسی بنیادی ویا استوار محکم شد .
از اوضاع و احوال جهان بوی بهبودی میشنوم گل شادی و سرور آورد و باد صبا هم شاد و خرم شد.
درختانی که وابسته به داشتن گل و میوه دارند زیر بار هستند
.خوش به حال درخت سرو که از بار غم آزاد است و تعلقی ندارد.
ای مطرب از اشعار معشوق یک غزل دلکش بخوان
تا بگویم که سرود شادی به خاطرم آمد.

سلام بر میسنای بزرگوار و ارجمند
وبلاگ خوشگلی داری بهت نمیاد اینهمه سلیقه
به ژیوندهای وبلاگ من با اسم میسنا اضافه شدی عزیز