مینویسم...
برای تویی که سبزی و صبور و بزرگ و پاک و زلال ...
برای دست هایت که عمیق اند و پذیرا و بی انتها...
برای چیزی که همیشه همراهم بوده...
که توی سایه و روشن های زندگی همقدم رهسپاری های من شده...
که تمام زمزمه های شبانه ام وحرفهای به تکرار شنیده ام در روزهای زندگی را برایش همیشه قصه وار خوانده ام...
تو دستهایم را بگیر...
شانه های امن وپر احساس خود را برای لحظه ای هدیه ای بر بی تابی و اندوه من کن....
