پدر و پسر در کوه ها قدم می زدند.ناگهان پسرک زمین خورد و صدمه دید فریاد کشید ووواو... و با کمال تعجب شنید صدایی در کوهستان تکرار کرد ووواو...و. با تعجب فریاد کشید" تو کی هستی؟"
و جواب شنید" تو کی هستی؟" پسرک فریاد کشید" من تو را تحسین می کنم" صدا جواب داد "من
تو را تحسین می کنم" پسرک عصبانی شد و فریاد زد "ترسو" و جواب شنید"ترسو"
پسرک به طرف پدرش برگشت و پرسید "داره چه اتفاقی می افته؟" پدر لبخندی زد و گفت:"پسرم دقت کن" و فریاد کشید،تو یک قهرمان هستی" صدا پاسخ داد "تو یک قهرمان هستی."
پسرک شگفت زده شد اما چیزی دستگیرش نشد.پدر پاسخ داد : مردم این پدیده را اکو می نامند اما در واقع این زندگی است.هر چیزی که انجام دهی یا بگویی بسوی تو باز خواهد گشت و زندگی انعکاس کارهای ماست. اگر در دنیا بدنبال عشق باشی، در حقیقت عشق را بوجود می آوری. اگر رقابت بیشتری بخواهی، رقابت را بوجود می آوری. و این هماهنگی میان همه چیز و در همه جوانب زندگی برقرار است.تو هر چیزی را که به زندگی بدهی،زندگی همان را به تو خواهد داد.
زندگی تو یک اتفاق نیست،آن ها انعکاس وجود خود تو هستند
سلام دوست عزیز وبلاگ جالب و متنوعی داری اگه دوست داری آمار بازدید از وبلاگت بالا بره به این لینک برو وامتحانش کن ضرری نداره به ماهم سری بزن ونظرت را بفرما خوشحال میشم منتظرم
http://www.rankfa.com/register.php?referer=433
به بستان تیرباران تگرگ است
برای غنچه و گل روز مرگ است
درخت از جور طوفان ناله دارد
بلور اشک بر مژگان برگ است
ویلاگ قشنگی داری .
خوشحال میشم به من سر بزنی.
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام






خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه میشه که نشناسم
من یه مدتی رته وبدم خونه خیلی خوب بود خیلی خوش گذشت
ولی زود تموم شد
ممنونم که بهم سر زدی بازم بیا و خوشحالم کن
راستی خیلی داستان قشنگی بود ...
موفق باشی
تا درودی دیگر بدرود ...