اگر به سیره امیرالمومنین دقت کنی , می بینی که حضرت , در سنین جوانی با زنان سالخورده سلام و احوالپرسی می نمود ولی با دختران و زنان جوان نه ! در حالیکه پیامبر در همان زمان با زنان و دختران جوان هم سلام و احوالپرسی می کردند چون زمانی که علی (ع) 20 ساله و در عنفوان جوانی چنین عمل می نمود , پیامبر اکرم قریب 50 سال از عمر شریفشان می گذشت. بنابراین از آنجا که احتمال پیش امدن گناه دست کم برای طرف مقابل دور از ذهن نبود , علی (ع)این تربیت شده مکتب پیامبر به عنوان یک جوان سعی داشت مسائل ارتباطی و حدود بین دختر و پسر و به عبارتی زن و مرد را مراعات کند. هر چند وجود نازنین آن حضرت مبراو پاکیزه از هرگونه آلودگی بود
از طرفی پیامبر سه دختر جوان به نامهای زینب , ام کلثوم و فاطمه در خانه داشتند , بااینکه علی(ع)از کودکی به این خانه رفت و آمد داشتند , اما در این رفت و امدها نهایت دقت را بعمل می آوردند. درحالی که همین علی (ع) در دوران خلافتش وقتی که حدود 60 سال سن داشت و همسر شهیدی را نیاز به کمک دید به یاری او شتافت
پس در ارتباط با افراد نامحرم , چیزی که بیش از همه اهمیت دارد
نیت و انگیزه طرفین و از همه مهمتر عدم امکان وجود مفسده در این ارتباط برای هر دو نفر است
یاری رساندن به نیازمند و در طلب رضای خدا آنهم در حد ضرورت مطلوبست و لیکن این سیره جدایی از بهانه جویی برای آشنایی و استمتاعات و لذت جویی و هرگونه آلودگی دیگر است
به راستی که کسی چون حضرت علی (ع) , در سنین جوانی اش و در ریزترین حرکات و رفتارهایش بهترین الگوی نسل جوان ماست
یکی از مهمترین عوامل شکست در زندگی زناشویی پیروی متعصبانه از نقشهای قراردادی و قالبی دیکته شده از سوی جامعه میباشد. این نقشها به قرار زیر است:
1- نقش مردان: مستقل، حکمفرما و کنترل گر- نان آور خانواده - تصمیم گیرنده اصلی خانواده.
2- نقش زنان: منفعل، حساس و پشتیبان در روابط اجتماعی - خانه داری - بچه داری و پرورش کودک.
هنگامی که زن و شوهر مطابق اینگونه نقشهای قالبی زندگی زناشویی خود را آغاز میکنند نباید انتظار خوشبختی را نیز در سر داشته باشند. چون در این صورت دیگر آنها وارد یک زندگی مشترک نشده اند بلکه وارد یک معامله مادام العمر گشته اند. تعریف یک ازدواج سالم چنین است:
"ازدواج یک شراکت برابر و دو جانبه میباشد که در آن، با همکاری هر دو شریک، رابطه ای پویا که در آن نیازهای هر دو شریک به طرز احترام آمیز و برابری برآورده میگردد، شکل گرفته و حفظ میگردد."
"ازدواج پیمانی است میان دو شریک که در آن هر دو متعهد میگردند امین و پشتیبان یکدیگر باشند و فراز و نشیبهای زندگی را با یکدیگر ودرکنار هم تجربه کنند."
اما زمانی که ازدواج بدل به یک داد و ستد و معامله میگردد دیگر تضمینی در بقای آن وجود نخواهد داشت. زن و مرد دیگر به این قصد ازدواج نمیکنند که پشتیبان یکدیگر باشند و یا مانند دو دوست نیازهای یکدیگر را بدون هیچ چشمداشتی برآورده سازند بلکه در مقابل برآورده ساختن هر نیازی، یک خواسته معادل از یکدیگر مطالبه خواهند کرد.
چند ساختار ازدواج مبتنی بر معامله به قرار زیر است:
1- مرد متعهد میگردد از لحاظ مالی زن را تامین کند و از زن انتظار دارد در مقابل نقش یک همخوابه را برای وی ایفا کند. و یا بعنوان یک آشپز و یا مستخدم در خدمت وی باشد.
2-زن زیبا و جذاب متعهد میگردد برغم بد اخلاق بودن و یا زشت بودن مرد با وی ازدواج کند و در مقابل مرد باید مخارج وی را بنحو احسن تامین کند.
3-مرد خوش سیما و جذاب متعهد میگردد برغم زشت بودن دختر با وی ازدواج کند بشرط آنکه پدر دختر متمول بوده و بتواند از ثروت وی منتفع گردد.
البته معاملات مذکور بصورت آشکار و صریح مطرح نمیگردند بلکه بصورت رفتاری ناخودآگاه و یا از پیش برنامه ریزی شده به مرحله اجرا درمی آیند.
معمولا زن خانه موظف به انجام رساندن کارهای روزمره خانه که اغلب کسل کننده و خسته کننده بوده و میبایست بطور مرتب و مکرر انجام گیرند میباشد. وظایفی چون پخت و پز، نظافت منزل، مرتب کردن منزل، شستن لباسها و شستن ظرفها. مرد نیز در مقابل وظیفه دارد تا کار کند و مخارج خانواده را تامین کند. اینگونه نقشهای کلیشه ای تا آن حد در ذهن افراد ریشه دوانده که با هویت زنان ومردان عجین گردیده است. بطوری که مثلا اگر مردی بخواهد در انجام امور منزل به همسر خود کمک کند، خانم خانه احساس گناه، تردید و ندامت میکند!
در واقع زن انجام وظایف خانه را در حیطه انحصاری خود پنداشته و آنها را بخشی از هویت خود میداند. و یا در نظر مرد ممکن است شاغل بودن همسر یک توهین و یا نشانه بی کفایتی وی تلقی گردد. اما حقیقتا مفهوم زندگی مشترک چیست؟ تا زمانی که شما و شریکتان در تمام جوانب زندگی با یکدیگر همکاری نداشته و مشترکا زندگی خود را سرو سامان نداده باشید مفهوم زندگی مشترک عینیت نخواهد یافت. تامین مخارج زندگی منحصرا بعهده مرد نیست. انجام کارهای خانه نیز منحصرا در حیطه وظایف زن نیست. با اینکه امروزه نقش زنان شاغل در جامعه مقبولیت یافته اما باز وظیفه خانه داری و بچه داری کماکان به دوش زنان است. یعنی صرفنظر از اینکه زن تا چه مدت خارج از منزل کار کند، هنگام باز گشت به منزل باید وظایف خانه داری و بچه داری خود را نیز تمام و کمال به انجام رساند!
تقسیم وظایف و مسئولیتها بطور برابر و یکسان ضامن زندگی شما خواهد بود. با تقسیم عادلانه کارها و وظایف هم کارها سریعتر انجام میگیرد، هم انجام کارها و وظایف مفرح تر میگردد. پیروی متعصبانه از نقشهای سنتی زن و مرد یک ایراد بسیار بزرگ دیگر نیز دارد آن هم اینست که ایفای نقشهای اجتناب ناپذیر بدون قدردانی باقی میمانند. بدین معنی که مثلا زن در صورتی که وظایف خانه داری و بچه داری خود را به نحو احسن هم به انجام رساند مرد ممکن است تنها با این جمله از زحمات همسر خود قدردانی کند که:"وظیفتو انجام دادی کار مهمی نکردی"!
* تامین مخارج زندگی، انجام امور خانه، آشپزی، شستن ظرفها، نظافت منزل، تصمیم گیری ها تنها بعهده کسانی ست که زندگی را تشکیل داده اند : زن و مرد باهم
یکی از آرزوهایتان را همین الان جلوی چشم بیاورید. هر آرزویی که میخواهد باشد. میخواهد پول و ثروت باشد یا عشق و محبت یا نمره قبولی و یا استراحت و تفریح یا هر چیز دیگر. فقط بگویید از این چیزی که آرزومندش هستید و طلبش میکنید، چقدر از آن میخواهید. کم یا زیاد!؟
اگر به شما بگویند همراه با این آرزویی که چشم به راهش هستید یک سری چیزها هم همراه است که شما خوشتان نمیآید و از آن چیزهایی که خوشتان نمیآید ولی مجبورید دریافت کنید، چقدر میخواهید؟ کم یا خیلی کم یا زیاد؟
اگر درست و دقیق به خواستهها و ناخواستههای خود از زندگی نگاه کنید میبینید که همیشه یا خیلی کم خواستهاید یا خیلی زیاد. یا خیلی زیادهروی کردهاید و بیش از اندازه خواستهاید و یا نه خیلی خسیسی به خرج دادهاید و تفریط کردهاید و به اندازهای درخواست کردهاید که اصلا کفاف نیازتان را نمیدهد. سفارشتان از کاینات یا خیلی زیاد بوده یا خیلی کم ولی هرگز به اندازه کافی نخواستهاید؟! چرا؟
بیایید روی یک ورق کاغذ بنویسیم و همیشه جلوی چشمان خود بگذاریم که از این به بعد از هر چیزی به اندازه کافی بخواهیم!
برای مثال در روزهای تیره و تار زندگی از خدا بخواهیم که به اندازه کافی خورشید به ما بدهد تا بتوانیم به کمک آن خورشیدها، افکار و ایمانمان را حتی در تاریکترین روزهای زندگی روشن نگاه داریم و راه درست را از نادرست تشخیص دهیم و فریب تاریکی را نخوریم! خوب دقت کنید! ما تقاضای خیلی زیاد خورشید نمیکنیم، فقط آن اندازه میخواهیم که راه زندگی برایمان روشن شود. و به راستی بقیهاش را میخواهیم چه کنیم؟
حال بیایید به سراغ روزهای آفتابی برویم. روزهایی که آنقدر آفتاب داغ است که نمیتوان تحمل کرد. در این مواقع چرا نباید به اندازه کافی باران آرزو کنیم تا بتواند زیبایی بیشتری به روز آفتابی ما بدهد و این فرصت برایمان فراهم شود که زیر نمنم باران قدم بزنیم بدون اینکه نگران سیل باشیم و از سرما بلرزیم.
اکنون به سراغ ایام اندوه و پرغصه زندگی میرویم. وقتی احساس میکنیم زندگی دیگر قابل تحمل نیست و هر لحظهاش عذابی سنگین است، در این لحظات کافی است آرزو کنیم کاینات شادی و نشاط را به اندازه کافی فقط به قدری که بتوانیم غم و غصه را به کناری نهیم و سرپا بایستیم، به ما بدهد. خوب دقت کنید. شادی بیش از حد و بیخیالی تمامناشدنی و خیلیخیلی زیاد نمیخواهیم. فقط به اندازهای که بتوانیم بر غصههایمان غلبه کنیم و به حالت عادی برگردیم بسیاری مواقع برای ما کافی است. خوب پس به همین مقدار کافی آرزو میکنیم و بیجهت به سراغ شادیهای خیلی زیاد و پردردسر نمیرویم. همانقدر که روح ما را در تمام لحظات زندگی زنده و سرحال نگه دارد کفایت میکند.
اما همهاش خوشی که امکان ندارد. رنج بخشی از سرنوشت انسان است. هر انسانی دیر یا زود در طول زندگی خود با مقداری رنج و ناراحتی دست و پنجه نرم میکند. اما رنج و آزردگی چقدر باید باشد؟ بیایید آرزو کنیم که فقط به اندازهای باشد که بتواند کوچکترین خوشیهای زندگی ما را به بزرگترین شادمانیها تبدیل کند. همین قدر کفایت میکند و ما باید هنگام جستوجوی ناراحتی و رنج در زندگی به همین اندازه از آن قانع باشیم و آرزو کنیم که خالق کاینات فقط به اندازه طاقتمان ما را در معرض امتحان خود قرار دهد.
اگر پول جمع میکنیم به اندازه کافی آنقدر که نیاز متعارف زندگی خود و فرزندانمان را تامین کند جمع کنیم و اگر خرج میکنیم به اندازه کافی آنقدر که نیاز داریم خرج کنیم. اگر کار میکنیم آن اندازه که کفایت میکند وقت برای کار کنار بگذاریم و به اندازه کافی هم برای خودمان و فرزندان و همسرمان هم وقت فراهم کنیم. هر چیزی را در حد اعتدال و تعادل بخواهیم و خودمان را در خیلی کمها و خیلی زیادها غرق نکنیم.
اگر تعادل را رعایت کنیم و از هر چیزی به اندازه کفایت درخواست کنیم، خواهیم دید که زندگی نه تنها سخت نیست بلکه شیرینترین هدیهای است که به ما داده شده است.
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
دکتر علی شریعتی