گم شدم
هر از گاهی اگه وقت خالی داشته باشم و هیچ کاری به ذهنم نرسه میام اینجا
هم خود وبلاگ رو جلو چشمم وا میکنم و هم سری به بخش کاربری این وبلاگ میزنم ببینم کی کامنت گذاشته برام تا بخونم.
امروز یه نگاهی به آرشیو نوشته های این وبلاگ انداختم ، دیدم مفت مفت 6 سال گذشت از روزی که من ساختمش و چقد ذوق و شوق داشتم که میان و میخونن ، کامنت گذاشتن ها برای وبلاگ های دیگه که من وبلاگمو به روز کردم بیا و بخون ، کامنت گذاشتن زیر پست های بقیه و اظهارات ، درخواست قرار دادن لینک همدیگه
6 سال پیش تا الان خیلی تغییر کرده
هم وبلاگ ها
هم روابط آدمها
هم من
هم دنیا
زود گذشتی ای زمان و من هیچ کاری نکردم تو این شیش سال که به دلم بچسبه و در عوض بگم اگه شیش سال گذشت عوضش فلان کردم و فلان شد
نه
هیچی نشد ، هیچ کاری نکردم
و هیچ لذتی نبردم هرچی بود گذرا بود
روزگاری شعر میگفتم و تمام دغدغه م این بود که جواب ایراداتی که گرفته میشد رو بدم
یه زمانی یه پسر پشت کنکوری بودم ولی الان خیلی وقته که لیسانس حقوق دارم و عاطل و باطل قدم میزنم
از خیلی ها خاطره دارم
از خیلی جاها خاطره دارم
و حالا بعد شیش سال که این همه تغییرات رو میبینم به چشمم باید بترسم که خدایا ده سال بعد چی میشه
16 سال بعد
20 سال بعد
شیش سال پیش اینجا شلوغ بود
رونق داشت
هرکی حرفشو توی وبلاگش میزد
اسمارت فون ها که اومد اینجا جاشو داد به اپلیکیشن های اجتماعی و هرکی محصور شد تو گوشی خودش
با خیلی ها آشنا شدیم ولی من
هنوز معتقدم اینجا بهترین جا بود
قراره که با کمک علم هر روز بهم نزدیک تر شیم ولی این نزدیکی ها باعث دوری های بدتری شده
دور و بر هممون پر شده از هیاهو و مشغله ولی تنهاییم
من خیلی کارا نکردم
به اندازه شیش سال زندگی نکردم ، سرم کلاه رفته
به اندازه شیش سال از زندگیم لذت نبردم ازش
به اندازه شیش سال زمان نگذشت برام
همش به اندازه یه پلک بهم زدن گذشته
خدای من واقعا داره چی میشه
بیست و دوم ماه قبل تولد 25 سالگیمو جشن گرفتم
سعی کردم به یاد بیارم فیلم زندگیمو
هرچقدر که بیشتر یادم میومد بیشتر دلم میگرفت
احساس غریبی دارم
این احساس هر سال بدتر میشه
از اینکه زمان داره مفت میگذره و منم مفت از دستش میدم و دنبالش میدووم
دلم تنگ شده برای همه دوستام
برای همه دوستان وبلاگ نویس
برای شیش سال پیش
برای ده سال پیش
برای پونزده سال پیش
دلم تنگ شده برای شعر
برای شعر گفتن
برای انتقاد شنیدن
من گم شدم تو خودم
پ ، ن :
اصلا نمیدونم دارم چی مینویسم
هرکاری هم کنم نمیتونم حس و حال واقعیمو وصف کنم ، یه احساسی دارم مابین بغض و غم و دلتنگی و یاس
دلم برای همه تون تنگ شده