کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

برگرد

برگرد
باز هم به من ببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
باز هم شانه هایت را مرحمی برایم قرار بده.
بگزار در آغوشت آرامش را به دست آورم
بدان که قلب من هم شکسته
بدان که روحم از همه دردها خسته شده.
این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد.
بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

گناه است.اما دوستت دارم

با اینکه می دانم دوست داشتن گناه است، دوستت دارم؛

با اینکه می دانم پرستش کار کافر است، می پرستمت؛

با اینکه می دانم آخر عشق رسوایی است، عاشقت می شوم؛

پس گناهکارم، کافرم، رسوایم؛

ولی همچنان دوستت دارم 

 

ان روزها

آن روزها رفتند

آن روزهای جذبه و حیرت

آن روزهای خواب و بیداری

آن روزهای هر سایه رازی داشت

هر جعبه ی صندوقخانه سر بسته گنجی را نهان می کرد

هر گوشه ، در سکوت ظهر ،

گویی جهانی بود

هر کس ز تاریکی نمی ترسید

در چشمهایم قهرمانی بود

من و تو ما شده ایم.....

از پشت شیشه های بزرگ دلتنگی گریه میکنم
و آرزو میکنم که کاش
برای یک لحظه

فقط یک لحظه آغوش گرمت را احساس کنم ،
میخواهم سر روی شانه های مهربانت بگذارم تا دیگر از گریه کم نشوم .
تو مرا به دیار محبتها بردی و صادقانه دوستم داشتی
پس بیا و باز در این راه تلاش کن
اگر طاقت اشکهایم را نداری .
در راه عشقی پاک تر و صادقانه تر،
زیرا که من و تو ما شده ایم

پس نگذار زمانه بیرحم دلهایی را که از هم جدا نشدنی است را به درد آورد
دلم را به تو دادم و کلیدش را به سوی آسمان خوشبختی ها روانه کردم
چه شبها که تا سحر به یادت
با گونه های خیس از دلتنگی ها به سر بردم
چه روزها با خاطراتت نفس
کشیدم پس تو ای سخاوت آسمانی من ...
مرا دریاب که دیوانه وار دوستت دارم

عشق تو

چگونه عشق را پنهان کنم وقتی که قلبم از مهرتو سرشار است....

بگو وقتی این آیینه ها در سینه تصویر تورا دارند چگونه می توان خاموش ماند...

دلم آتشفشان عشق تو است.
گریزم نیست ازاین سوختن وقتی که حتی ابرهای من عطش بارانند...

بشنوای جوی روان هنگام سحر شد برگرد و روی درروی من بنشین و پلک بگشا