در این مطلب میخواهیم 20 خرافه عجیب از اقوام مختلف را برای شما معرفی کنیم...
1.
شماره 13
بله این فقط یک شماره است. همان شماره ای که مردم را یاد جمعه سیزدهم میاندازد. اعتقاد به نحسی این عدد تا بدانجاست که بعضی از فرودگاهها در روز سیزدهم کار را تعطیل کرده و هیچ پروازی ندارند. بعضی از هتلها هم بدون طبقه سیزدهم هستند.
من همیشه گفته ام ریشه این خرافه به یهودا حواری عیسی مسیح برمیگردد. حواری ناخلفی که سیزدهمین فردی بود که در شام آخر سر میز نشست. پس به نظرم من خرافه و اعتقاد عقلانی این است که از دوستان و مریدان بد بترسیم.
2.
گذاشتن یک عدد میوه بلوط پشت پنجره بلا را دور نگه میدارد.
3.
قبل از استفاده کردن از چوب بیس بال جدیدتان که تازه خریده اید رویش آب دهان بندازید تا برایتان خوش شانسی بیاورد!
* در بهار 2009، دبیرستانهای سراسر کشور از ترس آنفلونزای خوکی ورزشکاران را از دست دادن بعد از مسابقه منع میکردند. و ما به خوبی میدانیم که این ممنوعیت بر «تف نکردن روی چوبهای بیسبال» هم دلالت داشت.
4
برای کامل بودن و نوشتن این مقاله من حتما باید در مورد پروانههاهم چیزهای زیادی بگویم....
حضور پیش از موقع و نابهنگام پروانهها بر آب وهوای خوب دلالت دارد.
اگر رنگ اولین پروانه زرد باشد، هوا آفتابی است.
اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد، تابستانی بارانی خواهیم داشت.
اگر رنگ اولین پروانه سفید باشد، یک نفر خواهد مرد.
اگر رنگ اولین پروانه قرمز باشد، شما صحیح و سالم خواهی بود.
اگر یک پروانه سفید بیاید، یعنی تابستان به زودی خواهد آمد.
اگر یک پروانه سفید از سمت جنوب غربی به سویتان پرواز کرد، یعنی باید منتظر بارش باران باشید.
اگر پروانهها در قسمت زیرین شاخه درختان یا در و پنجره آویزان شده باشند، یعنی احتمال ریزش باران وجود دارد.
اگر در قسمت بالایی شاخههای کوچک نشسته باشند، باران نمیبارد!
اگر اولین پروانه رنگ تیره ای داشته باشد، یعنی توفان همراه با رعد و برق در راه است.
اگر اولین پروانه زرد رنگ بود، بچه ای به دنیا میآید.
اگر یک پروانه سفید وارد اتاقتان شده و دور و برتان پرواز کند، شما به زودی خواهید مرد!
اگر یک پروانه روی مادر تازه زایمان کرده بنشیند، نوزادش میمیرد.
اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود، یکی از آشناهایتان میمیرد.
اگر پروانه ای پرواز کرده و وارد اتاقتان شود، یک نفر ازدواج میکند.
اگر پروانه ای را بگیرید، مرگ بدی خواهید داشت.
و اگر پروانه ای را هنگام شب ببینید، خواهید مرد!
حالا خودتان فکر کنید، واقعا این جملهها حقیقت دارد؟!
5
میگویند گربه ای که روی یک تخته در کشتی نشسته باشد خوش شانسی میآورد.
6
اگر سه نفر با هم عکس بیندازند، نفر وسط زودتر از بقیه میمیرد.
* من نمیتوانم برای این حرف توجیه منطقی پیدا کنم، اما کمی من را میترساند.
7
وقتی که از جلوی قبرستانرد میشوید، اگر دستتان را در جیبتان بکنید، از پدر و مادرتان محافظت خواهید کرد.
8
وقتی که در حال حرکت هستید، جلوی رویتان را جارو نکنید. این جارو برایتان بدشانسی میآورد. پس جارو را دور انداخته و جاروی جدیدی بخرید.
9
اگر شمعی خاموش شود بدین معنی است که ارواح شیطانی در همین نزدیکی هستند.
10
روشن کردن سه سیگاربا یک کبریت نشانه بدشانسی است.
11
وقتی که درون یک دایره ایستاده اید، ارواح شیطانی نمیتوانند بهتان آسیب برسانند.
12
اگر شما سکه ای را که از سمت پهلوها به زمین افتاده باشد بردارید، برایتان بدشانسی میآورد، اما اگر مستقیم به روی زمین بیفتد و روی سکه به سمت بالا باشد و آن را بردارید، خوش شانسی میآورید.
13
دوست دارید این مورد بهتان بگویم؟! میگویند بودن یک جیرجیرک در خانه خوش شانسی میآورد. پس سریع دست به کار شوید!
14
اگر کف دست راستتان بخارد نشانه این است که به زودی پولی به دستتان میرسد.
اگر کف دست چپتان بخارد نشانه این است که به زودی پولتان را از دست میدهید.
و اگر کف هردو دستتان بخارد شما باید به خرج و مخارتان رسیدگی کنید.
15
اگر از طرف نامزد یا دوستتان چاقویی به عنوان هدیه به شما رسید، باید بدانید عشقتان به زودی به پایان میرسد! البته فکر نمیکنم کسی پیدا شود که به نامزدش چاقو هدیه بدهد....
و
قرار دادن یک چاقو زیر رخت خواب هنگام تولد نوزاد درد زایمان را کاهش میدهد.
16
شور بودن سوپ نشانه این است که غذا با عشق پخته شده!
17
اگر سه مرغ دریایی در یک خط مستقیم و بالای سرتان در حال پرواز باشند، علامت این است که مرگ به زودی میآید.
18
وقتی که عطسه میکنید دستتان را جلوی دهانتان بگیرید! چراکه با این کار روحتان نمیتواند فرار کند!
19
تعداد حرف X در قسمت پایینی دست راستتان نشان دهنده تعداد فرزندان شما میباشد.
20
وقتی تازه عروستان را از آستانه در خانه تان داخل میبرید باید حتما او را بغل کنید، چون اگر زمین بخورد زندگی خوبی نخواهید داشت.
از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.
فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.
خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه... و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود.
و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت. انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد.
خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی.
و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود
ای کاش که کاشانه ی من زیر پرت بود
ای کاش دمی از سر کویم گذرت بود
من مرغ اسیرم که ندارم پر پرواز
ای کاش که از حال دل من خبرت بود.