کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

هوای دل

حالا که می خواهی در پناه آسمان تا ابد بمانی حرفی نیست...
فقط بگذار یک بار دیگر دشت های تنهاییم بوی باران بگیرد
و بگذار تا هوای دل ابریمان با یک لبخند آفتابی شود. 
 

چه میکنی اگر بدانی....

نمی دانم چه خواهی کرد
روزی که دریابی در جای جای این شهر

برتن دیوارهای سنگی و گلی
بر زمین و آسمان
. رد پای نگاه های خسته ام در جستجوی تو سنگینی می کند

روزی که دریابی روزگارانی نفست گرانقیمت ترین نفسها بوده است

نمی دانم چه خواهی کرد روزی که بدانی برایم از هر کس و هر چیز با ارزش تر بوده ای
روزی که بدانی در نبودت چه عاجزانه سوختم

و در حسرتت چه ملتمسانه شکسته ام
و در انتظارتچه آرزومندانه تصویر عشق را رنگ زده ام

وقتی تو امدی

من آغاز یک تنهایی بودم.
اما ناگهان؛
تو آمدی.
از کجا بر قلبم نشستی؟ نمی دانم.
شاید از افق روشنایی.
چون کنار فرود تو هنوز غبارو ذرات متراکم نور غلتان بود.
دست مرا گرفتی و بردی.
مرا از میان اندیشه های هیچ
از میان تنهایی های بی پایان گذر دادی.
تا در وجود معلوم خود به خویش پیوندم دهی.

من دستم را با جسارت بر سراسر پیکر تنهایی خود کشیدم.
دیگر وجود تنهایم سرد نبود

دل تنگتم

این روزها دلم ،
دلم برای تو و همه ی آمدنی ها که با تو آمدند ...
سبُـک نیست اگر بنویسم
" تنگ شده است ... " ؟


نگران نیستم .
کسی که نمی بیند اینجا ،
کسی که این همه همهمه ی صداها و آواهای این بی درو پیکر را نمی شنود .

پس تو لااقل این لب ورچیده ها را خوب بشنو .
دلم برای تو و همه ی آمدنی ها که با تو آمدند ، تنگ شده است ...

به دیدارم بیا....
بیا که من تو چشم در راهم  

 

ای کاش

کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونه های خشک او می کرد...
کاش در قاموس غصه ها معنای سنگین لبخند گم نمی شد...
کاش قلب هامان آنقدر خالص بود که دعاها قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب می شد...
کاش واژه صداقت آنقدر با لب ها صمیمی بود که دیگر برای بیان کردنش نیازی به شهامت نبود...
و کاش مرگ معنی عاطفه را می فهمید.

در پناه نیلوفرانه ای از عشق عاشق بمانید