کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

تنهایی

دارد باران می بارد
و داغ تنهایی ام
تازه می شود!
نگو که نمی آیی
نگو مرا همسفر دشت آسمان نیستی
از ابتدای خلقت
سخن از تنها سفر کردن نبود
قول داده ای
باز گردی
از همان دم رفتنت
تمام لحظه های بی قرار را
بغض کرده ام


و هر ثانیه که می گذرد
روزها به اندازه هزار سال
از هم فاصله می گیرند

لحظه های ما

امروز وقتی دلتنگ لحظه های نبودنت ، بودم
وقتی لبریز شده بودیم از نبودنهای بی دلیل این روزها
تمام هستیت را درون سه نقطه های همیشگی ات جای دادی و به سویم نشانه رفتی
بی آنکه بدانی
من این روزها
... هیچ نمی فهمم از سه نقطه ها و سکوت و بی صداییت
بی آنکه بدانی
من بودنم را در همان نگاه اول و همان سلام اول متوقف کرده ام
آخر تمام بودنت میان یک سلام و خداحافظ جای گرفته است
پس من به همان سلام بسنده می کنم  
تا هیچ گاه پایانی در کار نباشد
براستی
... ما چه ساده به هم پیوند زدیم ثانیه هامان را
... به سادگی
من ناباورانه به باور بودنت رسیده ام
... تو باور لحظه های من شده ای
...
وقتی تمام بودنم را مال خود می کنی
دیوانه می شوم 

خیال سفر نداری ! ؟ 
 
 

خسته شده ام

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.
خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم
زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم
و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم   

اهنگ بودن تو

فرق نمى کند اول نامه سلام باشد یا خداحافظى

وقتى هیچ کدام برای آدمها مهم نیست
اما من مثل آنها فکر نمیکنممهم این است که دلم برایت لک زده استحتی براى نخواستن و شکستن و راندنتتا هواى دوستت دارم ، درعاشقانه هایم مى وزد، طعمِ چشمانِ تو همان عسلى است که خوش طعم ترین حادثه هاى دنیا ، حسرتِ یک ثانیه تجربه کردنش را مى کشندعزیز، دارم ملودیت را با گیتار و چهره ات را با آب رنگ تمرین میکنممی خواهم بنوازمتنقاشى ات کنم شعرهایم که به دلت ننشستبى خبر نباشى بعضی ها عجیب سرزنشم مى کنندفکر مى کنم کمی حسودیشان مى شود که مرا هرچه سنگ مى زنند ، من عاشق تر مى شومآن ها هنوز نمى دانند که همه دیوانگان را نمى شود با سنگ راندبعضى هایشان با سنگ دیوانگیشان چند برابر گل مى کند و مى شکفد و بزرگ مى شودبزرگ عین توعین اسمتبعضی ها خیال مى کنند تو مثل همه اى
بگذار این گونه زندگى کنند ، من خیالم راحت تر است

به نام تو

به نام دل، که دل تنگِ توست،
به نام لحظه ای که دل، دل تنگت می شود،
به نام لحظات دل تنگی، که پُر از یادِ توست...
به نام ِ یادِ خوشَت که پُر از شوقِ دیدار ِ توست.
گوشه ای تنها نشسته ام...
تو را نمی بینم،
ولی تو را در قلبم می شنوم،
زیرا هنوز دلم در رهن عشق توست...
مرا می بینی؟
مرا می شنوی؟
فقط باورم کن...