کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

مرگ(جملات برخی مشاهیر قبل از مرگ)

سخنانی را که بعضی از مشاهیر جهان در اخرین لحظه ی زندگی بر زبان اوردند ...(جالب و خواندنی) 

 

بسیاری از مردم در طول زندگی خود به لحظه ی مرگ می اندیشند و سعی دارند اخرین لحظات زندگی را در مغز خود تجسم کنند ولی این کار برای هیچ کس میسر نیست.افراد خاصی که توانایی ذاتی و هوش سرشار داشته باشند می توانند در ذهن خود تصاویر خاصی را ببینند به عنوان نمونه دیمیتری مندلیف (شیمیدان روس) در خواب جدول عناصر را دید.برخی از اتفاقات علمی تخیلی و ماشی الاتی که ژول ورن (نویسنده ی معروف فرانسوی) در اثار خود از انها یاد کرده بوده بعدها به حقیقت پیوستند.به برخی از نویسندگان بزرگ الهام شده بود که مرگشان نزدیک است.تعدادی از انها حتی در کتاب های خود شرایطی مشابه شرایط مرگ خود را به نگارش در اورده بودند.

در این جا سخنانی را که بعضی از مشاهیر جهان در اخرین لحظه ی زندگی بر زبان اوردند را ذکر می کنیم.

 گاندی

می گوید:((اگر نتوانیم ازاد زندگی کنیم بهتر است که مرگ را با اغوش باز استقبال کنیم.)) 

 

 فیودو تایچف

شاعر روسی گفت:((وقتی انسان نمی تواند کلمات مناسب را برای احوالش بیابد چه شکنجه ای را تحمل می کند!)) 

 

ماری انتوانت

ملکه ی فرانسه در روز اعدام خود بسیار خوددار و متین بود.وقتی از سکوی اعدام بالا می رفت ناگهان لغزید و پای جلاد خود را لگد کرد.بعد رو به او کرد و گفت:((لطفا مرا به خاطر این کارم ببخش اصلا عمدی نبود.)) 

 

البرت انیشتن

اخرین کلمات او را هیچ کس نفهمید زیرا پرستاری که در کنارش بود المانی نمی دانست. 

 

یوری گاگارین

اولین فضانورد دنیا درباره ی مرگ می گوید:((انسان هر چه بر سنش افزوده می شود حافظه اش کوتاه تر و رشته ی خاطراتش دراز تر می شود و همه ی این مسائل را در هنگام مرگ به یاد دارد که مانند یک فیلم کوتاه داستانی از مقابل دیدگان او میگذرد.)) 

 

لئوناردو داوینچی

قبل از این که روح خود را تسلیم مرگ کند اظهار داشت:((من به مردم توهین کردم اثار من به ان درجه از عظمت نرسیدند که من در طلبش بودم.))  

توماس کارلایل

مورخ و نویسنده اسکاتلندی درست قبل از اینکه جان به جان افرین تسلیم کند گفت:((احساس کسی را دارم که در حال مرگ است.))  

لئوتولستوی

اخرین روزهای زندگی خود را در دهکده ای در جواریک ایستگاه راه اهن کوچک سپری کرد.او که در 84 سالگی از زندگی در مایملک خود خسته شده بود به همراه دختر و پزشک خانوادگی اش سوار قطار شد تا به طور ناشناس سفر کند.ولی در ابتدای سفر سرما خورد و مدتی بعد دکتر تشخیص داد که مبتلا به ذات الریه شده است.اخرین جمله ای که تولستوی زیر لب زمزمه کرد این بود:((من عاشق حقیقتم.))بعضی از اطرافیان او نیز می گویند او قبل از اخرین دم گفت:((مرگ را درک نمیکنم.))  

نرون

امپراطور روم قبل از این که بر زمین بیفتد و بمیرد فریاد زد:((چه بازیگر بزرگی در درون من می میرد.))  

جورج ویلهلم فردریک

پدر مکتب دیالکتیک هکل تا اخرین لحظه ی زندگی بر عقیده ی خود پا بر جا ماند.او در زمان مرگ زیر لب گفت:((تنها یک نفر بود که در طول زندگی مرا درک می کرد.)) و بعد از یک مکث کوتاه ادامه داد:((در حقیقت حتی او هم مرا نفهمید.))  

برنارد شاو

می گوید:((ارزو دارم که تا اخرین رمق وجود من ثمربخش باشد و هنگامی بمیرم که دیگر از من هیچ خدمتی ساخته نباشد.))او هم چنین می گوید:((یکی از عجایب زندگی این است که مرگ درست وقتی ما را در می یابد که اماده شده ایم تا از یک زندگی شیرین برخوردار شویم.))  

فردریک اول

کشیشی که بر بالای سر پادشاه روسیه به هنگام مرگ دعا می خواند شنید که او گفت:((انسان برهنه به این دنیا می اید و برهنه از دنیا می رود.))سپس فدریک دست کشیش را کشید و فریاد زد:((حق ندارید مرا برهنه دفن کنید می خواهم یونیفرم کامل بر تن داشته باشم.))  

فئودور داستایوفسکی

روز 28 ژانویه سال 1881 از خواب بیدار شد و ناگهان دریافت که ان روز اخرین روز زندگی اوست.او هم چنان روی تخت دراز کشید و صبر کرد تا همسرش انا از خواب برخیزد.انا ابتدا حرف او را باور نکرد ولی او اصرار داشت که همسرش کشیش را خبر کند.وقتی کشیش بالای سر وی دعا خواند او از دنیا رفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد