کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

کلبه آرامش

عاشقانه - همسرانه -فرهنگی- اجتماعی- مطالب گوناگون و متنوع.

راز عشق

راز عشق در این است که
بیشتر با نگاه صحبت کنی زیرا چشم ها پنجره های روح هستند .

اگر هنگام صحبت کردن از نگاه استفاده کنی مثل آن است که پنجره ها را با پرده ی زیبایی بیارایی و به خانه گرما و جذابی ببخشی .
راز عشق در این است که
که وقتی پیشنهادی به ذهنت می رسد برای نیاز خودت به بیان آن فکر نکنی بلکه به علاقه ی دیگری به شنیدن آن فکر کنی
اگر لازم بود حتی ماه ها صبر کنی تا آمادگی شنیدن آنچه را می خواهی بگویی پیدا کند .
راز عشق در این است که هیچکدام خود را معلم دیگری ندانید و به عبارت دیگر از اینکه می توانید از یکدیگر یاد بگیرید
سپاسگذار باشید .
راز عشق در این است که
در سکوت دست یکدیگر را بگیرید
کم کم یاد می گیرید که بدون کلام ارتباط برقرار کنید .
راز عشق در این است که
شریک زندگیت را با طناب نیاز نبندی ....زیرا گیاه نیز هنگامی رشد خواهد کرد که آزادانه از هوا و نور استفاده کند .
راز عشق در این است که
به عشق بیشتر احترام بگذارید زیرا عشق هدیه ی ازلی خداوند است .
راز عشق در این است که
هنگام سوء تفاهم فقط به این فکر نکنی که طرف مقابلت چگونه ناراحتت کرده است .
راز عشق در این است که
از یکدیگر انتظارات بی جا نداشته باشید .ذهنیت را بر ارزش هایی متمرکز کن که شما را به یکدیگر نزدیک می کند نه بر مسائلی که بین شما فاصله می اندازد .
راز عشق در این است که
حس تملک را از خود دور کنی ...در حقیقت هیچ کس نمی تواند مال کس دیگری شود .
در عوض به راه حلی فکر کنی که در آینده از بروز چنین سوء تفاهم هایی جلوگیری کنی .
راز عشق در این است که
باور ها اهداف و آرمان هایتان را با هم در میان بگذاری

اشنایی با عشق تو

ای سر چشمه ی محبت
ای عشق واقعی
چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبت بی نیاز است
چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
بگزار نامت را تکرار کنم نامت زیباست دلنشین است
چه داشته ای که اینگونه مرا تلسم کرده ای
من اینگونه نبودم تو عشق را با من آشنا کردی
تو هوای دلم را با طراوت کردی
زمانی که با تو هستم به آسمان به بیکران برواز میکنم
پس بدان دوستت دارم گرچه پایان راه را نمیدانم  


سرود عشق

دستهایم را به تلاطم دریا می بخشم ،
چشمهایم را به درخشش ستاره ها و دلم را به ماهیان کوچک دریا می سپارم و قلبم را به دشتها واگذار می کنم و شعرهایم را به تو که دوستت دارم .
من جلوه هستی را در نیمه چشمانت دیدم تو را در خلوت شبهایم فریاد کردم ، صبورانه سوختم و ساختم .
با من بمان ،
با من بمان تا سرود عشق را با عشق بسازیم 
 

اواز تو

کدام ستاره گواه آغاز تو بود که جراحت بال پرستو در اعتماد دست هایت التیام می یافت
و درخت ترس تبر را از یاد می برد .
چه خوب بودی ای نازنین وقتی کنار دلتنگی ام می نشستی ...

چونان کبوتری بر شاخه های خالی پاییز
و تمام نیاز مرا به عشق با صلابتی شاعرانه و عاشقانه آواز می دادی ....

خیال تو

دیشب خیال روی تو به من گفت این روزها دوباره تو می آیی ....
می دانم شبی باز خواهی گشت و تمام کوچه های قلبم را لبریز از عطر آمدنت خواهی کرد .
دیشب تمام ستاره های پشت پنجره را با دستانم خاموش کردم زیرا ....

شنیدم که ماه را به اتاقت برده ای.