همیشه باران وقتی می بارید که اوپر از گریه بود
گریه را دوست نداشت
همیشه هنگامی گریه می آمد که دلش شکسته بود
دلش را هم دوست نداشت
همیشه زمانی دلش می شکست که، او را می دید
اما او را دوست داشت وهمیشه از او و دلش و گریه می گذشت
اما از باران نه...
تمام مشکل همین جا بود
او باران را دوست نداشت.