چشمانت را که باز می کنی در دهلیزهای خنک خواب می لغزم و پیش می روم، اما پلک که بر هم می گذاری سرمای کریه زمستانی از خواب می پراندم! هیچ وقت نگاه از من مگیر که از تاریکی سایه ها عجیب بیزارم!
دل اگر دلبر نباشد دل نیست دل اگر عاشق نباشد دل نیست دلبر عاشق نما دلبر نیست دلبر دیوانه اگر عاشق نباشد عشق نیست عشق ادمی دلبر نشان دیوانه است او که دیوانه نبود عاشق نیست او خود گم کشته و حیران شده دلبرش سرگشته او دلبر جانان شده دلبرش را غم گرفته از پی درمان شده میرودبی دلربا از ان پس جانان شده
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
دل اگر دلبر نباشد دل نیست
دل اگر عاشق نباشد دل نیست
دلبر عاشق نما دلبر نیست
دلبر دیوانه اگر عاشق نباشد عشق نیست
عشق ادمی دلبر نشان دیوانه است
او که دیوانه نبود عاشق نیست
او خود گم کشته و حیران شده
دلبرش سرگشته او دلبر جانان شده
دلبرش را غم گرفته از پی درمان شده
میرودبی دلربا از ان پس جانان شده