بیهوده عاشق تو شدم نه نامی داشتی نه چهره ای. در تاریکی بازی میکردم باید میباختم حالا منم و دست های خالی و ماه که سکه ای است دست نیافتنی حالا منم و سرشکستگی قمار بازان سرشکسته به خانه بر می گردند.
سلام مرسی عزیز و شرمنده بابت رنگ نوشتم اخه قالبشو عوض کردم فرصت نکردم نگشو عوض کنم به روی چشم درستش میکنم میدون تو هر کار خدا یه حکمته اگه برام میموند با مشکل قلب و کلیه باید یا تو جونی از دستش میدادم یا اینکه زجر کشیدنش رو میدیدم که خیلی سخت بود خدا رو هزار مرتبه شکر با اینکه زیاد گفتم چرا بردیش چون خیلی سخت بود انتظار واسه مادر شدن...
اسمان ابی
پنجشنبه 27 اسفندماه سال 1388 ساعت 11:38
سلام مرسی عزیز و شرمنده بابت رنگ نوشتم اخه قالبشو عوض کردم فرصت نکردم نگشو عوض کنم
به روی چشم درستش میکنم
میدون تو هر کار خدا یه حکمته اگه برام میموند با مشکل قلب و کلیه باید یا تو جونی از دستش میدادم یا اینکه زجر کشیدنش رو میدیدم که خیلی سخت بود
خدا رو هزار مرتبه شکر با اینکه زیاد گفتم چرا بردیش چون خیلی سخت بود انتظار واسه مادر شدن...
وبلاگ زیبایی داری عزیزم
سلام عزیزم مرسی از لطفت شما هم وب زیبایی داری خوشحال میشم شما را بلینکم اگه موافق بودی منو لینک کنی بگو مرسی